مرا در من کشتهاند .
لباسی از غم بر تنم کردهاند .
از گیسوانم طنابی بافتهاند و به گردنم آویختهاند .
جانی نمانده
از این ته مانده شراب هستیم
در هیچ جامی نمانده .
در این راه روهای سرد و بی انتها
میخزم و میخوانم از تابوت
از او .
که تا بود
من در من زنده بود .
تغییر آنچنان هم که می پنداری
همیشه ساختنی نیست
گاه خراب می شود
خراب میشود بر تو و خاطراتت
و تمام هستی که ساخته ای،
از هم می دراند .
بازگرد به خویش و تنهایی را بغل کن
که به جمعی مریضی همچنان .
که کجا دوباره او را خواهم یافت
و از سخن لبریز میشوم
روی برمیگردانم
هـــــیچ نیافته ام .
جز ابر و کوه و کلوخ
من هرگز از رویا دست نخواهم کشید
این بحر بی پایان
در این دنیای متناهی
تنها ریسمانیست که می توان بدان چنگ کشید
و محدود عمر باقی را
در این جام کثیف،
ســـــر کشید .
+ تومرا دریاب
این چنین ساکت و سرد
این چنین بی پروا
اینچنین تنها .
در چهارچوبی آهنین
مشت میکوفم بر سر دردهایم.
میدانم
من درد خویش را خوب میدانم
از زخم هایم خون میچکد
ببین مرا .
اعماق مرا بیین
هیچ نیست.
لبهی پرتگاه خویش ایستادهام
انتهایش را نمیدانم
میپرم
بپر مرا
بپر تا انتهای اعماق مرا .
پروازیست نادانسته
من میپرم اما
تاریک هستم و تنها .
غریب .
تهی !
من در خویش با خویش هم نشین نیستم
در من "خویش با خویش" غریبه ایست
تنها .
من در خویش و خویشانم سوا افتاده ام .
سوا
لحظهای در بیابان
لحظهای در دریا
مدتیست بس دراز انگار٬
انسانی ندیدهام .
چشمانم میسوزد
دیشب لباس مردانگی را از تن دریدم
یک دل سیر گریستم
و صبح که بیدار شدم
او دیگر خانه نبود
صدای قدمهایش را میشنیدم از دور
آنقدر دور که ساعتها را دویدم
اما او دیگر نبود
فقط صدایی محو از رفتنش!
و چندی نگذشت
تمام قلب تاریکم را نفرت گرفت
و مرا دوباره به اعماق خود کشید.
آری. این ابهام بود که انگار دیروزهایی نه چندان دور
بعد از سالیانی دراز .
دوباره شاد بود !
و این طعم شادی آنقدر نا آشنا بود٬
که از لیسیدنش سیر نمیشد
تا آنجا که مست و تلوتلوخوران
کسی تلنگری بر او زد
و هم پیمانانش را دریافت٬
درحالی که توهمی بیش نبودند .
یک بطری٬ خالی از می بود و
ابهامی که در گرگ و میش صبح به خانه باز میگشت .
شادی گاهی توهمی میشود
به جانم مینشیند
و آنگاه که آثارش از بین میرود
توهمش را مبهم به رخم میکشاند
و از نو مرا ویران میسازد.
و .
+در انتهای قصهی من
"تنها صدای قهقهای شیطانی به گوش میرسد. همیشه و همیشه"
و پس از آن .
تاریکی و تنهایی و نیستی .
درباره این سایت